چفیه مشکی
بسم ربّ الشهدا هرچه گفتم صبرکن نشنید و رفت
به مناسبت هفته دفاع مقدس
برخیال خام من خندید و رفت
پنجه زد بر روی وجدانش زمان
یک سخن از مثنوی پرسید و رفت
شعله می زد در درونش آفتاب
در پی ایثار دل رقصید و رفت
من اسیر وسوسه او پرخروش
روی شهر غم زده بوسید و رفت
رمز شیدایی بلند آوازه شد
در دلش بوی خدا پیچید و رفت
چشم می گون شبش پرخاطره
خفتگان را دانه می پاشید و رفت
وصله کرد خود را به سقف آسمان
یک سبد شبنم زخون برچید و رفت
در سپیده دم به هنگام اذان
صوت لبیک خدا بشنید و رفت
By Ashoora.ir & Night Skin